چنانکه در سرتاسر تاریخ ملل و مذاهب و مکاتب مشاهده می کنیم، هرگاه گرفتاری و سختی برای مردمان چه در بعد فردی و چه اجتماعی رخ داده است غالبا، نخستین و مهمترین موضوعی که علت آن حادثه تلخ، مطرح شده، تنبیهی می باشد که از سوی خداوند به آنها وارد شده است. به عبارت دیگر هرگاه حادثه ای یا عملی که تصور شود مخالف با دستورات دینی انجام یافته است پس به سرعت به دنبال عذاب آن خواهیم بود خصوصا اینکه اگر حادثه ای به فاصله ی زمانی کوتاه برای افراد و گروه ها پیش آید آن را سزای عمل خود تعبیر می کنند و همچنین قیاس کنید با اندیشه ها و اندوخته های خودتان که در طول زندگی، به دفعات برایتان این اندیشه به وجود آمده و از دیگران نیز شنیده اید.
اما آیا حقیقت و واقعیت نیز چنین است؟ پاسخ هم می تواند مثبت باشد هم منفی. اما مثبت به این جهت که شاید واقعا عذابی محقق شده ولی باید توجه داشت که برای آن نیاز به علت داریم. اما منفی از این جهت است که:
در ذیل به برخی از وقایعی که در میان جوامع انسانی، تعبیر و تفسیر بر عذاب الهی شده است اشاره می شود:
چرا باید خداوند، مرکزیت دین مورد تایید خویش را به حال خود رها کند تا چنین دچار مصیبت شود؟
عده ای ضعف سیاسی و نظامی روم را به مسیحیت منتسب می کردند که بدین گونه دین مسیح، مقصر اصلی این سقوط شمرده می شد. اما آگوستین که از متکلمین مسیحی بود پاسخ می دهد که سقوط رم نه به سبب مسیحیت بلکه بخاطر گناهان متداوم مردم آن است. مردم رم بدان جهت مجازات می شدند که مشرک بودند و رب النوع های مختلف را می پرستیدند».[۲]
[۱] اقبال آشتیانی،عباس،تاریخ ایران، تهران،انتشارات خیام،۱۳۷۵،ص۲۶۳
[۲] رضوی، سید ابوالفضل، فلسفه تاریخ، تهران، پیام نور، ۱۳۹۴،ص۶۸و۶۹
[۳] اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول در ایران، امیرکبیر، تهران، ۱۳۸۹٫ص ۱۹۱