بدون شک تا به امروز بارها و بارها در مورد رهبران مشروطه و علی الخصوص رهبران دینی آن عصر، مطالبی را دیده یا شنیده اید و داستان مشروطه خواهی آنها در دوران مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه را تا حدودی به خاطر می آورید؛ اما در این سطور سعی خواهد شد به مناسبت ولادت یکی از بزرگترین رهبران مشروطه، زوایایی از زندگانی وی مطرح شود که تا کنون به آنها کمتر پرداخته شده است.
روزنامه شهرآرا( روایتی درباره یکی از بزرگترین رهبران مشروطه).سینا صابری
دوشنبه، ۲۴ بهمن ۱۴۰۱

به سبب آنکه مرد خارجه دیده ای بوده و تا حدودی به اوضاع روزگار آگاه بوده موجب تقویت مخالفین شده است و در پاورقی همان کتاب آمده است« آقا سيد محمد در اوائل سن به اقتضاى آقازادگى داراى احترامات و بواسطه ذوق فطرى با اشخاص تجددخواه و با جوانان خوشگذران آميزش مينموده».
نخستین قدم های مشروطه
همانطور که وی در یادداشت های خود بیان می دارد از سال ۱۳۱۳ق و در عصر ناصرالدین شاه قاجار که وارد تهران شد در فکر مشروطه نمودن ایران و تاسیس مجلس شورای ملی بوده است که ناصرالدین شاه با این نظر وی مخالفت کرده و چنین امری را در ایران آن دوره نا ممکن می دانست. اگر این سخن را بپذیریم می توان این اندیشه را یکی از نخستین تلاش های مشروطه خواهی در ایران معرفی کرد. در این خصوص آمده است « روزى يكى از دوستان مرا ملاقات نمود و در مقام پند و اندرزم گفت به آشكار خدمت آقاى طباطبائى مرويد و طريقه احتياط را از دست ندهيد سبب را پرسيدم گفت جنابش را متهم نمودهاند باينكه جمهوريت را طالبند و قانونيت مملكت را مايل، به اين جهت پادشاه را با ايشان رغبتى نيست و درباريان را بايشان ميلى نى». به هر ترتیب این جدیت و سخت کوشی به منظور نیل به هدف والای مبارزه با استبداد سلطنت و خودکامگی در زمان مظفرالدین شاه نیز ادامه یافت در نامه ای به شاه، آشکارا و بدون هیچ پرده پوشی از ظلم و فساد موجود نگاشته که« اعلی حضرتا! مملکت خراب، رعیت پریشان و گداست. تعدی حکام و مامورین بر مال و عرض و جان رعیت دراز، ظلم حکام و مامورین اندازه ندارد. از مال رعیت هر قدر میلشان اقتضا کند میبرند… این عمارت و مبلها و وجوهات و املاک در اندک زمان از کجا تحصیل شده؟ تمام مال رعیت بیچاره است…سی کرور نفوس را که اولاد پادشاه اند اسیر استبداد یک نفر نفرمائید.» تلاش ها در جهت مشروطه سازی ادامه یافت تا اینکه در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه صادر شد.
تاسیس مدرسه نوین
در ابتدای سلطنت مظفرالدین شاه برخی از مستبدین با ساخت مدرسه و دروس جدید مخالفت می کردند و بنابراین افراد کمی جرات تنویر افکار عمومی را داشتند اما آیت الله طباطبایی از جمله اشخاصی بود که در سال ۱۳۱۷ق آغاز به تاسیس مدارس جدید کرد و نام مدرسه خود را« دبستان اسلام» نهاد و این امر سبب شد تا ساخت مدارس و معارف نوین در ایران ترویج یابد.
تشکیل انجمن مخفی
تشکیل انجمن مخفی به منظور آموزش و تربیت مدیران آینده ایران از دیگر فعالیت های وی محسوب می شد و در این خصوص ناظم الاسلام کرمانی از امر آیت الله طباطبایی به تشکیل این انجمن می نویسد« تشکیل انجمن مخفی که در آن نوباوگان وطن و رجال آتیه را به طرز جدید آموزگاری کنم و در آن خفتگان بادیه و مردان حالیه را بیداری دهم…انجمن مخفی نیز تاسیس شد و نتایج آن آشکار گشت… از آن پس مدارس زیاد دایر و انجمن های بسیار تشکیل یافت»
ملاقات با تئوریسن اندیشه های نوین
یکی از پیشروان اصلاحات، نوسازی و مروجین اندیشه های نوین غربی در ایران را می توان میرزا ملکم خان دانست که با قلم و عمل خود تاثیر فراوانی در شکل گیری اندیشه قانون گرایی در ایران داشته است. در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان جریان دیدار سید محمد طباطبایی با میرزا ملکم خان بیان شده و از اینجا می توان دریافت که تشکیل انجمن مخفی و خواندن کتابهایی با اندیشه نوین در مجلس آیت الله طباطبایی چگونه به وجود آمد است. در آنجا می نویسد« مشار اليه با حضرت حجة الاسلامى خلوت نمود و در را بروى اغيار بستند. ربع ساعت وقت منجر به پنج شش ساعت گرديد در اين اثناء كرارا ميرزا ملكم خان عازم رفتن ميشد و حضرت آقا او را مانع ميگرديد. مذاكرات آن دو را كسى ندانست لكن از آنروز حالات حجة الاسلام طهران بكلى تغيير نموده و در راه و مقصود ميرزا ملكم خان هم خود را داد و هم پسرش را… وديعه ميرزا ملكم خان از مرحوم آقا سيد صادق به ارث رسيد به جناب آقا ميرزا سيد محمد و از ايشان به جناب آقا ميرزا محمد صادق مدير روزنامه مجلس»
در جریان به توپ بسته شدن مجلس به دست محمدعلی شاه، جمعی از مشروطه خواهان به همراه آیت الله طباطبایی در پارک امین الدوله حضور داشتند که با واکنش شدید نیروهای حکومتی مواجه شده و مورد توهین و آسیب جسمی قرار گرفتند چنانکه آیت الله طباطبایی در اینباره نوشت« در راه، سربازها ما را برهنه کرده اند. دو سه ثوب عبا و عمامه زود بدهید بیاورند. مبادا دست به تفنگ بکنید که کار خیلی خراب است». پس از این واقعه مدتی به منطقه شمیرانات متواری شده و پس از آن در شعبان ۱۳۲۶ق به حکم حکومتی از تهران به مشهد تبعید شد اما پس از گذشت یک سال و در شعبان ۱۳۲۷ق و پس از اعدام شیخ فضل الله نوری بار دیگر به تهران مراجعت کرد.
آخرین سال های عمر ایشان در انزوا سپری شد چراکه پس از کشته شدن سید عبدالله بهبهانی و جریانات واقعه به توپ بستن مجلس، حالت تاثر روحی شدیدی در ایشان پدیدار شد. ایشان سرانجام در سال ۱۳۲۹ قمری در تهران درگذشت و در جوار قبر پدر خود و در حرم عبدالعظیم حسنی به خاک سپرده شد.
منابع: تاریخ بیداری ایرانیان، یادداشت های سید محمد طباطبایی، تاریخ مشروطه ایران، تاریخ نگارستان، حیات یحیی