از حال ایرانم پرسیده بودی. خداروشکر زنده است اما حالش چندان خوب نیست
20 ژوئن 2024
تصدقت گردم
دیروز نامه ات به دستم رسید
در نامه از حال ایرانم پرسیده بودی. خداروشکر زنده است اما حالش چندان خوب نیست.
گاهی هوشیار است و گاهی بی هوش می شود. ایران کمبود خون تازه و سالم دارد. خون ناسالم زیاد است اما با تزریق آن به بدن عزیزم، حالش بدتر می شود.
آنهایی که در سلامتند قبول نمی کند خون دهند تا ایرانم زنده بماند. اگر کسی هم قبول کند انتظار دارند تا به آنها پول خوبی بدهم. خودت می دانی در این کِسادی بازار پولی ندارم به ایشان بدهم.
به هرکس رو می اندازم تا ایرانم زنده بماند، هرکدام از اهالی یک بهانه ای برای خودشان دارند تا کمک نکنند.
بعضی طبیبان گفتند با این وضعیت، ایرانت زنده نمی ماند و تسلیم قضا و قدر باش اما من توکلم تنها بر خداست.
شاید این آخرین نامه ام به تو باشد و ناچار شوم تا آخرین قطره خونم را برای عزیزم بدهم. مگر این جان چه ارزشی دارد؟ دنیا را بدون ایرانم نمی خواهم. تمام خونم را به او می دهم تا آیندگان نگویند پدر نا اهل و بی فکری بودم.
اگر دیگر فرصت دیدارتان دست نداد، از همینجا روی ماهتان را می بوسم.